Mr.moster notes🖤

اندوخته ای از خاطرات؛احساسات؛اطلاعات؛استنتاجها;نقشه ها؛ نوشته ها و روزمرگی های من 🙃🖤

Mr.moster notes🖤

اندوخته ای از خاطرات؛احساسات؛اطلاعات؛استنتاجها;نقشه ها؛ نوشته ها و روزمرگی های من 🙃🖤

هوم....توضیح خاصی ندارم :)
تقریبا بیست سالمه...شایدم بیست و یک
از درون گاهی هفتاد ساله ام گاهی دو ساله :))
از کلمات جونه دل،یاحس(به معنی یس),بیل سایفر خوشم میاد
مرد خسته سیگاری😍💙😂
سفر؛فکر کردن؛برنامه نویسی؛نوشتن؛کوکاکولا؛فیلم؛و سیگار و دنیای خواب رو خیلی دوس دارم :)
عاشق غریبه آشنام هستم :)))
آدم عجیب غریب؛اجتماع گریز؛کم حرف؛ اجتماع ستیز؛کمی عوضی😂😈؛زیادی کنجکاو؛و تا حد بالایی متخیل و تا حدودی بخام بگم متفکر هستم....
حوصله ام سر میره....دنبال ماجراجویی ام:)
من بازی میخام....پرونده...معما...!
چون حوصلم سر میره
و چون حوصلم سر میره میخام بنویسم :)
INTP :)))
#پوچی #پوچگرایی و در عین حال #خداباوری :))
به خدا ایمان دارم‌‌... ولی منطقا به پوچی گرایش دارم
هوم....عاشق قتل و خودکشی هم هستم :))

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

این من دیوانه :))

شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۲۹ ق.ظ

دیروز داشتم با خودم بحث می کردم....
سر همون مسئله هایی که برام پیش اومده بود....
نمیدونستم دارم چی میگم اما خودم و دوست درونم که البته اونم خودم بود داشت باهام بحث می کرد...هممون دنبال راهی بودیم که نحوه دید و فکرم رو بهتر کنیم ذهنم گفت
+خب پس اگر هر چه که نگاه می کنی را دقیق ببینی؛ و هر چه که گوش میدهی را دقیق بشنوی...آنگاه اطلاعات جدید خواهی داشت ...و تمام که نه؛ اما خیلی از مسائلت حل خواهد شد...یعنی آن ها را به کمک خودت...قوه خیال و فکرت و تمام اطلاعات جدید حل خواهی کرد :)
اما اگر راه ورود  اطلاعات جدید را به روی خود و ذهن،روح و صد البته حافظه ات ببندی ...آنگاه سال ها با همان اطلاعات قبلی زنده خواهی بود...
اما عایا خواهی توانست زندگی صحیحی داشته باشی؟! ...شاید اگر ادم عمیقی نبودی ..میتوانستی اما به علت این درون لعنتی ات که مدام با تو بحث خواهد کرد و تو را مدام به تو مراجعه خواهد داد تا مسائل را حل کنی و مجبورت خاهد کرد درون خودت را بشکافی ....آنگاه به شدت زجر خواهی کشید ...چرا؟! چون مدام خاهی دانست که یک چیزی گم شده...یک چیزی اشتباه است اما حتی اگر هزار بار هم خود را به بی خیالی بزنی (کاری که خوب بلدی انجام دهی😂) بازهم چیزی درونت تو را آزار خواهد داد...و جنگ درون همچنان پابرجا خاهد بود....تا زمانی که آن شک را برطرف نکنی‌....
در این حالت ذهنت به تو خواهد گفت:( هی باهوش ...بیا بازی کنیم :)...هر چی اطلاعات داری رو برات رو می کنم....به هر نحوی که بخای برات می چینم!....چقدرم وقتت کمه....با این اطلاعات زیاد تو دیگه عقل کلی و میتونی همه چی رو حل کنی؛ به من اعتماد کن....)
و تو مانند یک احمق توهم نظریه پردازی خاهی داشت ‌....توهم ایده پردازی و متفکر بودن :)
ذهنت خاهد گفت: برای سال ها میتونم تو رو به همین توهم مشغولت کنم ...لعنتی چرا واستادی بیا فکر کنیم تو که باهوشی :)
اما خوب از من که در واقع خودت هستم این نصیحت را دریاب: 
ذهن تو خیلی باهوش است ‌‌...حتی توانایی هایی دارد که تو نمیتوانی تصورشان کنی‌‌....یکی از همین توانایی ها از زیر کار و فکر در رفتن است :) 
ذهن انسان تمایل عجیبی در فرار از تفکر دارد ‌‌....ذهن انسان تمایل عجیبی در ساختن توهم و داستان پردازی دارد و اکثر اوقات هم موفق میشود ....چرا ؟! چون خود فرد از ذهنش احمق تر است؟! ...شاید!
شاید هم فقط چون خود فرد به ذهنش تسلط ندارد این طور میشود ...در هر صورت ذهن عوضی حقه باز و لاشی است :)) 😂 
و در نهایت تو حقیقت را نخاهی فهمید و مسائلت همچنان همچون یک شک عمیق درونت باقی خاهد بود.....!
برای دریافتن حقیقت باید اطلاعات خوب ...به درد بخور و جدید داشته باشی:)
توهم‌ اطلاعات جدید هم حقه بازی مغز لعنتی است که نباید باور کنی:))
و البته برای پردازش اطلاعات و حل مسائل باید فکر خوب و چند جانبه داشته باشی ...باید مسائلت را از چند دیدگاه نگاه کنی ....و همیشه احتمالات را هم در نظر بگیری :)
و اما اگر فکر خوبی داشته باشی اما اطلاعات کافی و درست و تازه ای وجود نداشته باشد مانند کامپیوتری خاهی بود بدون حافظه ثانویه :)
بدون این حافظه هم کارت در محاسبات منطقی و ساده راه خاهد افتاد ...همچون ماشین حساب ها که نیازی به حافظه ثانویه ندارند ....اما خب تو در حل مسائل و ساخت ابزار ها یی که کامپیوتر های دیگر به سادگی از پس آن بر می آیند باز خاهی ماند ...نه برای اینکه باهوش نیستی بلکه به خاطر این است که توی لعنتی اطلاعات کافی نداری :)
و اما اگر اطلاعات داشته باشی ولی فکر صحیح ،چند جانبه و منطقی نداشته باشی باز هم به مشکل خواهی خورد ...مشکلاتی دو چندان و شاید هفت چندان تر از مشکلات حالت اول :)
_هوم....دهنت سرویس من😂...این حرفا چه قدر آشنا هستن :) انگار قبلا کسی یا کسانی بهم گفتن ....مطمئنم :)
+هوم ‌و زهر مار😂
+آره خب ....من اینا رو از خودم در نمیارم که‌...تو با هر بحث‌ کردن ....یک سری مفهوم رو درون خودت ذخیره می کنی ...بدون اینکه خودت متوجه بشی....و این مفاهیم طی مرور زمان اگر درست باشن در همون منطقه روحت میمونن و تبدیل به مفاهیمی میشن که ناخوداگاه بهشون باور داری ...اونا اگه زیاد اونجا بمونن ریشه میزنن و عمیق میشن و اگه عمیق بشن دیگه خودتم بکشی نمیتونی از روحت بکنی شون؛ در این حد :)
اما "درست"باشن دقیقا به چه معناست؟!...
بزار برات توضیح بدم :)....درست بودن ممکنه چم های مختلفی داشته باشه ...اما درست بودن از نظر من دو مفهوم کلی داره....درست از لحاظ کاملا منطقی ....و درست از لحاظ دیدگاه تو...مفاهیم فلسفی و عمیق شاید به نظر حتی اگه "درست"هم باشن ...بازهم از لحاظ منطق درست در نیان :)
...اما باز هم تو قبولشون داشته باشی....اما عایا به این معنیه که تو فرد غیر منطقی ...احمق یا چند شخصیتی هستی؟! ...
یا شاید احساسات رو غیر منطقی تلقی می کنی؟! ...
شاید اصلا احساسات غیر منطقی نیستن....شاید اون ها هم درست باشن :)
_چرا چرت و پرت می بافی من درون ؟! ...تام تو یه چیزی بهش بگو😂(تام کله اش را میخاراند و به من و من روبروی من که البته قیافه اش معلوم نیست و فقط صداست...نگاه می کند و داد میزند :فاک یو باوا....برین گمشین :/ ...بیاین بریم یه دست پلی استیشن یا پابجی بازی کنیم کسشرای عمیق ابله😐)
من:دهنتو پسر ناموسا تو که گوش نمیدادی واسه چی اینجا نشسته بودی؟! 😂😐
تام: کسخل ...من هم خودتم....معلوم نیست اصلا واسه چی من رو اینجا نشوندی؟!
من: هوم به نکته عجیبی اشاره کردی تام....شاید نیاز داشتم که به جز خودم و خودم یک نفر سوم هم وجود داشته باشه تا تفاوت فکری وجود داشته باشه :)...نفر سوم همیشه کمک کننده است....اما خب تو هم خود منی :/ ...لعنت...هولی فاکین شت!....پس واسه چی واستادی ...برو اتاق تفکر من و بگیر بخاب😐😂
تام: دهنتو پسر واقعا که متاسفم 😐😂خودت منو ساختی بیشعور ...بعد خودتم داری منو می اندازی بیرون کسشر بد بخت حسود بی احساس😐
من: گمشو تامی....این ذهن منه...حق دارم هر گهی توش میخام بخورم ...به تو هیچ ربطی نداره .و.تو هم خود معنی که کلا گند زدی به تفکراتم 😐😂
تامی: اصلا حالا که اینطور شد(به گوشی اش نگاه می کند و با اخم پسورد را میزند ...با اخم دنبال چیزی می گردد...!
_اها..پیداش کردم :)
آهنگی پخش میشود...یک آهنگ انگلیسی است ....و حالا خاننده با صدای بلند میخاند: فاک یو...‌.فافا..فاااک یو..فااااااااک یووووو.....فافافافافافک یوووووو....فاعک یو :/
 تامی آهنگ را قطع کرده و قهقهه میزند:)
...
من: 😐
من دوم:😐
من:😐
تامی به سمت اتاق فکر میرود و درش را محکم می بندد...صدای افتادنش روی تخت که مطمئنم خودش را از عصبانیت پرت کرده است کاملا واضح است:))
من و خودم چند ثانیه ای به هم خیره شده ایم :/😂😐
و باز هم سکوت....
اصن ماجرا چی بود؟!
_اها...یادم اومد...داداش راجع به اون حرفت میخاستم بگم چرا کصشر میگی؟! احساسات اصلا درست نیستن‌....اونها ضعف محسوب میشن و من هر کاری می کنم تا اونها روی من تاثیر نذارن ...واقعا متوجه نشدم چی گفتی!
+جالبه نه...؟! که حتی فهمیدن خودت هم برای خودت سخت باشه ....انقدر سخت که حتی تا لحظه مرگ هم خودت رو نفهمی و خود واقعیت رو نشناسی ...
اما اگر تو بتونی خودت رو دقیقا همونطوری که هستی بشناسی پس زندگی چه مفهومی داره؟!.... میدونی؛ چون همه چیز در حال تغییره....گیاهانی که هر لحظه از آب و خاک تغذیه می کنن و تنفس می کنن و رشد می کنن و شاید هم می میرن ....انسان هایی که در هر لحظه در مسیر زمان جلو میرن ....و خب مسیرها عین تار عنکبوت روی هم تنیده شده و کاملا واضحه که بهم وصل هستن :)...و خب بالاخره در نقطه ای روی هم تاثیر می ذارن....و خب تمام این ها کل مسیر رو تغییر میده :)....عایا اینطور نیست؟!....پس اگر همه چیز در راستای همه چیز تغییر می کنه،در واقع مفهوم خود شناسی هم به فاک فنا میره ناموسا :/

چون در هر لحظه خود جدیدی ساخته میشه....اما اگر به این معنی باشه با عقل جور در نمیاد :)

پس چی درسته؟!.‌...چی واقعا درسته وقتی معیار دقیقی واسه درستی وجود نداره؟! ‌...مثل سوال چی واقعا زیباست ....وقتی معیار درستی هم واسه زیبایی وجود نداره جز روح و ذهن لعنتی هر فردی:)

اما خب میدونی من مفهوم خود و خودشناسی رو چطور نگاه می کنم بهش؟!

من تو رو....یعنی در واقع خودم رو یک بذر در نظر می گیرم ....یک بذر که هر چند با مرور زمان رشد می کنه ...هر چند تغییر می کنه....هر چند محیط روی رشدش تاثیر می ذاره اما بازم درون مایه بذره تغییر نمیکنه‌...هر چقدر تاثیرات محیط زیادی باشن اما بذر هلو به سیب یا هر چیز دیگه ای تغییر نمی کنه :)

_هوم....حرف جالبی زدی من....اما....سوال اینه که این تا چه حد درسته؟!....اگر ما خودمون رو به یک بذر تشبیه کنیم به مفهوم اینه که ما فقط یه مسیر برنامه ریزی شده رو طی می کنیم...یعنی از اول مشخصه که چی هستیم و چی میخایم بشیم و تنها چیزی که رومون تاثیر میذاره محیط و کیفیت درون خودمونه....پس یعنی هیچ انتخابی نداریم ...عین گیاهی که همیشه همونه...همیشه هم همون نتیجه رو میده ....و همیشه هم به یک سطح کلی از رشد میرسه و در همون جا متوقف میشه

اما ما متوقف نمیشیم....ما پیچیدگیهای خیلی زیادی درون روح و ذهنمون داریم ....باید بیشتر فکر کنم راجع به حرفت ...و حرفام :/

+آره خب...همه چیز به طرز مسخره ای عجیب ...غیرقابل درک و پیچیده است:)

_اره...عجب بابا عجب :)

وی از ذهنش بیرون می آید و به دیوار خیره میشود.....تا چه حد خود را میشناسد ؟!

زیر لب زمزمه میکند....نه حتی یک درصد :/

:)پتو را می کشد و چشمانش را می بندد!

_______________________________

هوم....عجب بابا عجب😂😐

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۴
MR___MOSTER😈🖤

نظرات  (۱)

جمله ای که پس از اتمام خوندنش به ذهنم رسید : فاک ، این درونگراعه که بیشتر از من برونگرا حرف زد

پاسخ:
😂😂😂😂😂
#جر
ناموسا
و فانوسا
حق گفتی حق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی