Mr.moster notes🖤

اندوخته ای از خاطرات؛احساسات؛اطلاعات؛استنتاجها;نقشه ها؛ نوشته ها و روزمرگی های من 🙃🖤

Mr.moster notes🖤

اندوخته ای از خاطرات؛احساسات؛اطلاعات؛استنتاجها;نقشه ها؛ نوشته ها و روزمرگی های من 🙃🖤

هوم....توضیح خاصی ندارم :)
تقریبا بیست سالمه...شایدم بیست و یک
از درون گاهی هفتاد ساله ام گاهی دو ساله :))
از کلمات جونه دل،یاحس(به معنی یس),بیل سایفر خوشم میاد
مرد خسته سیگاری😍💙😂
سفر؛فکر کردن؛برنامه نویسی؛نوشتن؛کوکاکولا؛فیلم؛و سیگار و دنیای خواب رو خیلی دوس دارم :)
عاشق غریبه آشنام هستم :)))
آدم عجیب غریب؛اجتماع گریز؛کم حرف؛ اجتماع ستیز؛کمی عوضی😂😈؛زیادی کنجکاو؛و تا حد بالایی متخیل و تا حدودی بخام بگم متفکر هستم....
حوصله ام سر میره....دنبال ماجراجویی ام:)
من بازی میخام....پرونده...معما...!
چون حوصلم سر میره
و چون حوصلم سر میره میخام بنویسم :)
INTP :)))
#پوچی #پوچگرایی و در عین حال #خداباوری :))
به خدا ایمان دارم‌‌... ولی منطقا به پوچی گرایش دارم
هوم....عاشق قتل و خودکشی هم هستم :))

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

ترس

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۰۱ ق.ظ

هشدار:دارای کلمات بد (وقتی یکم حالم خراب بود نوشتمش پس ببخشید :))

هوم راجع به این کلمه ده ها هزار صفحه کتاب میشه نوشت و در نهایت به این نتیجه رسید که زکی ...اصن راحت نیست :))

نه فهمیدنش....و نه حل کردنش....و نه ریشه یابیش اصلا راحت نیست!

میخام توی اینجا بهش بپردازم :) چون برام مسئله بسی مهمی هست ...ترس ها مهمن؟ آره خیلی هم مهمن....شاید واقعا یک نوع توهم باشن اما هنوز در روح هامون و ذهن هامون هستن....عین سایه های تو دنیا....و عین دروغ ها....عین میکروب ها و باکتری ها...عین ذره های مرده ی پوست که تو هوا پخشن :)

این ترسها هستن حتی اگه توهم باشن...!

عجیبه نه؟! اینکه یه توهم به اندازه ای واقعی بشه که تو رو زمینت بزنه....جوری که حتی زبونتم نچرخه....!

اما ریشه ترسهای ما از کجاست؟! 

خب من دارم راجع به خودم حرف میزنم ...چون تنها کسی که من میشناسم یا در واقع تنها کسی که واقعا باید بشناسم خودمه :)

خب پس چرا از ترسهام شروع نکنم...!

ترسهایی که در گوشه گوشه روح عمیق من جا خوش کرده اید ...برخیزید...!

برخیزید و من را تماشا کنید ‌‌....من خودم هستم که شما را به درون خود کشانده ام و شما حالا صاحب روح من شده اید....حق ندارید در روح من ریشه کنید ...حق ندارید! ....حق ندارید روزگارم را سیاه کنید شما توهمید ....توهم!

ترسهای بیهوده ...من راه ورود به روحم را خواهم یافت و شما را همان گونه که وارد شدید ...بیرون خواهم راند ...صبر کنید و ببینید :)

برای از بین بردن ترس باید ریشه ترسو بشناسی....

ترس های من ریشه شون چیه؟!

خودم هم دقیق نمیتونم توضیحشون بدم ...

اما بیاید یه مثالی بزنیم...

فرض کنید شما یک کودک خردسال هستید مثلا سه چهار ساله .‌...شما نمیدونین که بخاری چیه ...اما یک روز اتفاقی دستتون میخوره به بخاری ....

و به شدت دستتون میسوزه....و بعد از اون شما دیگه بزننتم نزدیک بخاری نمیری ...چون نمیخای همون تجربه رو داشته باشی ...اما وقتی بزرگ تر میشی میفهمی گرچه باید با بخاری یکم با احتیاط رفتار کنی اما اونقدر ها هم‌ که تو فکر می کردی ترسناک نیست ....اما خب با همون یه تجربه ترس تو روحت ریشه می کنه ...پس ریشه بسیاری از ترسها تجربیاتن ...تجربیات متفاوت یعنی ترسهای متفاوت و بر عکس :)) 

به خاطر همین این همه ترس های متفاوت وجود داره چون هر انسانی مسیر خاص خودش رو طی می کنه ...و خب مسیر پر از تجربه است :)

اما من همیشه یه سوال از خودم میپرسم که امیر 

عایا دیگران هم همون حسی رو دارن که تو داری؟! 

در همه احساسات...منظورم فقط ترس نیست!

حتی احساسات پنج گانه که البته اون ها بیشتر رفتارهای بدنن تا احساس با این حال از خودم می پرسم...عایا وقتی کسی از ته قلب میخنده دقیقا همون حسی رو تجربه میکنه که تو وقتی از ته قلب میخندی ...تجربه میکنی؟!

یا وقتی کسی گریه میکنه همین طوره؟!

عایا واقعا همین طوره؟! 

عایا با اینکه ریشه و دلایل احساسات متفاوتن....

باز هم همه یک احساس رو تجربه می کنیم؟!

اگر اینطوره اینطوره به این مفهوم نیست که همه ما یک ذات مشترک داریم؟! یا در واقع روح مشترک؟! 

اصلا چطور میشه توضیحشون داد....

من هیچ وخت نتونستم درست توضیحشون بدم...

و حتی میزان احساساتی که بقیه تجربه می کنن رو هم تجربه نکردم....

مثلا تا حالا متوجه نشدم دوست داشتن واقعا چه حسیه...یا حتی متوجه نمیشم تنفر و کینه چه طور احساساتی ان‌...شاید گاهی مقدار کمی ازشون رو تجربه کرده باشم اما توضیح دادنشون وحشتناک سخته....

مثلا برای خنده از ته قلب اینطور توصیف میکنم

انگار که تو خودت یه قطره از بارونی که داری از اسمون می افتی و باز دوباره همون بارونی که داری از اسمون می افتی ...شاید عجیب باشه ولی من اینطوری توصیفش میکنم...جالب و زیبا! 

اما براستی خود زیبایی چیست؟!

این هم یک سوال جالب دیگه است‌....

و من مدتهاست راجع بهش فکر میکنم

(از ریشه یابی ترسها به کجا رسیدیم ناموسا😂)

خب

پس برخی از ترسها ریشه در تجربه ها دارن و درواقع احساس گند و ناخوشایندیه که یکبار تجربه کردیم و دیگه نمیخایم سمتش بریم ...شایدم اون احساس انقدر به طور گند و مضخرفی درون روح و ذهن ما ریشه کرده باشه که کارمون از خاستن گذشته باشه...و واقعا حتی اگه بخایم هم نتونیم سمتش بریم ....!

جالبه که چطور یک احساس که فقط از تجربه است چقدر میتونه فلج کننده و قوی باشه...!

دسته دیگه ای از ترسها هم هستن که فوبیا هستن

من خودم ریدم به هر چی فوبیا :/

ناموسا تخمی ترین ترسها و احساسات هستن ....اصن نمیفهمی چطوری به وجود اومده...

دلیل منطقی هم واسش گیر نمیاری!

فقط میرینی به خودت....!

واقعا به معنای واقعی کلمه فوبیاها منزجر کننده ان

چون ذهن درکشون نمیکنه...دلیل منطقی هم ندارن

و اعصابتو میریزن بهم....!

عین اون وختا که هی میشینی پای دفترت ولی نمیدونی چی میخای بنویسی...هی بخودت میگی خب چی میخاستی بنویسی لامصب!؟

بعد خودت جواب میدی...نمیدونم....یعنی میدونما....نه نمیدونم! 

عین وقتایی که نظریه های فیزیک رو نمیفهمی و تو ذهنت فقط به معلم فحش میدی....

فاک یو ....آخه من از کجا بدونم؟!

فوبیا ها هم‌ در همین حد وحشتناکن :))

در همین حد و بیشتر حتی....

چون نمیفهمی از کجا میان....نمیفهمی و این نفهمیدن روزگارتو سیاه میکنه‌‌....

هی با خودت میشینی میگی لعنتی یه دلیل منطقی برای ترسیدن از پروانه بیار.....یا حشرات !

حشرات که ترسناک نیستن....حشرات که قدرت آسیب زدن بهت رو ندارن ...پس چرا ازشون می ترسی...!

یا حتی یکی از بازیگران مشهور بود که از سفیدی تخم مرغ میترسیده و فوبیا داشته !

یه نفر دیگشونم از کمد های در بسته و در باز...!

عایا این ها فقط ترسن یا بیماری روانی ان؟!

شاید بیماری روانی ان....راجع بهشون مطالعه نکردم.‌...کلا حوصلم نمیکشه چیزی رو مطالعه کنم....چون اصلا یادم نمیمونه :/😂😐💔

مهم هم نیست ...شایدم رفتم و مطالعه کردم ...!

چون انگار یه لحظه قضیه واسم جدی شد!

شاید با مطالعه اش بشه راحت تر باهاش مقابله کرد و شکستش داد....

ترس ...فوبیا و احساسات انسانی....و جنایت!

از مقوله های جالبی هستن که همیشه دوست داشتم راجع بهشون بدونم ...همیشه دوست داشتم مطالعه شون کنم چه درباره اشون بخونم...چه مشاهده کنم و چه در درونم به نتایج برسم!

اما حیف و صد حیف که زمانم رو هدر دادم...!

من باید بیشتر کار کنم....

چه از لحاظ ذهنی و چه از لحاظ جسمی ..دارم تنبل میشم و حس می کنم اگه اینطور پیش برم توی چهل سالگیم یه پیرمرد شصت ساله به نظر میام و می بینم که هیچ کار مفیدی نکرده ام...!

با این حال این جهان واقعا برای چیه....؟!

گاهی اوقات از خودم می پرسم....خب که چی ؟!

اما معتقدم خدا وجود داره پس از خودم می پرسم خب از نظرت خدا چطور به قضیه نگاه میکنه...؟

هوم خدا دید جالبی داره...عین فرده خیلی باهوشی میمونه که حوصلش سر رفته....آره حوصلش سر رفته...!

پس چرا یه بازی طراحی نکنه؟! یه بازی هوشمندانه و هنرمندانه....درست عین جنایتکار باهوشی که با هوشمندی نقشه یک جنایت قشنگ رو جز به جز طراحی می کنه و لبخند شرورانه ای پشت لباشه....درست مثل محقق شیمی که مواد رو جز به جز میشناسه و به صورت یک هنر با هم ترکیب میکنه و ماده جدیدی رو میسازه ؛ خدا هم همون طور هنرمندانه و هوشمندانه جز به جز بازیش رو طراحی کرده ...

و این بازی مسیرش روی خط زمانه....

وقتی که اون کل جزئیاتی رو که ساخته میشناسه ...و کل اتفاقاتی رو که می افته رو مشاهده میکنه پس دقیقا میدونه که چه اتفاقی داره توی چه نقطه ای رخ میده....پس وقتی میدونی ماجرا چیه ...چه لذتی می بری؟! ...شاید اینطور به نظر بیاد ...

اما من دارم خدا رو با انسان تشبیه میکنم....

شاید خدا به طرز خاصی اصن لذت رو همیشه احساس می کنه !

شاید در همون لحظه که گل ها میشکفن و نور خورشید بهشون می تابه و فرآیند غذاسازی شروع میشه ...خدا لبخند میزنه!

شاید در همون لحظه که یک قاتل ...یک نفر رو میکشه که البته اون یک نفر انسان نیست و خودش کلی انسان بی گناهو کشته...شاید در همون لحظه خدا به تماشا نشسته و میخنده و میگه دمت گرم ناموسا حال کردم :) ...زدی این بی ناموسو _اییدی ....دمت گرم🖤

و در هر صورت دارم میگم خدا همین جاست و داره میخنده و میگه پسر دهنت سرویس ببین از ترس به کجا رسیدی آخه :/ ...چرا انقدر بازیگوش و بی نظمی؟! ....من هم بی نظمی رو دوست دارم ...واسه همینه سوسکا رو آفریدم :) ...سوسکا خیلی قشنگن ولی با طبیعت جور در نمیان‌...و همین قشنگ ترشون میکنه....!‌‌....بی نظمی قشنگه اما همه چیز در عین نظم بی نظمه و در عین بی نظمی منظمه....ناموسا تو خودت هم یکی دیگه از نمونه های بی نظمی و قشنگی هستی اما خب شورشو در آوردی امیر‌...!

امیر یاد بگیر ...از خدات یاد بگیر...!

من گل ها رو آفریدم تا تو تماشا کنی و یاد بگیری...

من سوسکا رو هم به همون دلیل آفریدم...

و کل این جهان رو هم برای توی کسخل و ادمای کسخل تر از خودت آفریدم‌....که تماشا کنی...لذت ببری و یاد بگیری...!

تماشا کن امیر‌...زمان کمه :)

زندگی رو نکش‌....لحظات رو از بین نبر ؛

تو باید زندگی کنی پسر ....

باید در روح عمیقت ؛ در ذهنی که بهت دادم تا کمک یارت باشه و در قلبی که همواره مرا در آن حس کنی ....زندگی کنی! 

پسر خوب ...امیر ...چند بار بهتون بگم ؛ چند بار بهتون بگم که نشانه های مرا تماشا کن...و در آن ها اندیشه کن....اندیشه کن تا بدانی راز زندگی چیست!

تا بدانی عیبی ندارد اگر کم آورده ای.‌...

اگر خسته ای...

من هستم ‌‌‌....درست مانند خورشیدی که خودم ساخته ام تا تو و همنوعانت و حیوانات و گیاهانم زندگی کنید در کنار هم....

من هستم ....هر جا تنها شدی بدان من هستم ! 

حتی وقتی در حال سیگار کشیدن بغض کردی بدان من هستم‌‌....!

و مرا به یاد بیاور امیر ؛ مرا به یاد بیاور ....من تو را دوست دارم مانند مادرت و بیشتر از آن ...من تو را دوست دارم ‌...ناموسا حال میکنی چه خدای خوبی داری؟! 😂⁦❤️⁩دیگه چطو بهت بفهمونم که منو داری لنتی نگران نباش :)

چطو بهت بفهمونم زمانت داره از دست میره ...ازش استفاده کن🖤

چطور بهت بفهمونم که حق نداری سر مادر پدرت داد بزنی ...حق نداری به حیوانات من آسیب بزنی ...البته تو میدونم که نمی زنی :)) ...بقیه رو میگم حاجی به دل نگیر😂

من: خدا چیزی زدی؟! 😂😍😍😍😍به خودت قسم عاشقتم ...خیلی دوستت دارم :)

خدا؛ زر نزن 😂😂😂 همین دیروز به نام من قسم میخوردی و به دوس دخترت میگفتی که بخدا سینگلی 😶😂😐 زر نزن امیر 😐💔 نام من مگه نون پنیره که بابتش هی زارت و زارت قسم میخوری😐💔

من: آقا بخدا نمیدونستم در این حد دقیق و کینه توزی😂😂😂😐 چی میشد حالا یه دفعه ام تو واسه ما آبرو داری می کردی 😐😶مثلا همچو رفیقیم ما 😍😂🖤

خدا: باشه ...حالا صب کن ببین کی گفتم ‌‌‌‌....دل دختر مردم میشکونی ...میندازمت جهنم بسوزی کباب شی😐😂😂😂

من: آقا ....حله جمع کن بریم جهنم😂😂🖤😍

جهنمتم دوس دارم خدا😍 عاشقتم اونقدری که نمیدونی 😂🖤😍

خدا:امیر باز گل زدی؟! 😐

من: نه به خدا😂😂😂😂😂

خدا😐

من😂😂😂😂😂😂

خدا⁦☹️⁩🙄😐

من😍😂

خدا😂😂😂😂😂😂😂

و این داستان ادامه دارد :))))

_________________________________

پی نوشت؛ ناموسا کل قضیه این فرسته به فاک رفت :/ مهم هم نیست ...عوضش کلی با خدا گپ زدم 😍😂

شاید بعدا راجع به ترس با خودم باز هم صحبت کنم....

شاید هم وقتی مطالعاتم رو بیشتر کردم بتونم قشنگتر توضیحش بدم فلن که حالم خوش نیست ...چتم 😂😂😂😂😂

پی نوشت2؛ خدایا ناموسا حق نداری بیای بگی ناراحتی و فلان بهمان ..تو هنوز یه بدن مردونه به من بدهکاری حاجی🙄😐😂😂😂😂

خدا: زهر مار ....به خودم قسم دو سال دیگه که عملات کردی میخام بزنم زندگیتو کلا جر بدم به خاطر تمام این حرفایی که الان زدی😐😂😂😂

من: فک میکنم زندگیمون به اندازه کافی جر خورده باشه حاجی😂😂😂💔😐

خدا: ناموسا خیلی عوضی هستی 😂🙄این همه نعمت بهت دادم ...کدومشو دیدی و سپاسگذاری کردی؟! 😐😂💔

من: خدایا واقعا معذرت میخام ..به خاطر تمام معماهایی که حل کردم که زیادم بودن😍...به خاطر تمام لحظه هایی که مادرم خندید ؛ به خاطر تمام دوس دخترام؛ به خاطر تمام لحظه هایی که پدرم شاد بود ؛ به خاطر تمام این بیست سال؛ تمام فیلم ها موسیقیها م سریال ها و کتاب هایی که خوندم ناموسا سپاسگذارم😍🖤 به خاطر اینکه همیشه باهام بودی و دستمو گرفتی و ع تو منجلاب کشیدیم بیرون سپاسگذارم؛ به خاطر تمام اون دردهایی که باعث قوی شدنم شدن ...و روحم رو صیقل دادن سپاسگذارم 🖤 به خاطر تمام بدی هایی که بهم شد و ذات آدمها رو به من شناسوند سپاسگذارم🖤😂به خاطر گربه مون سپاس گذارم😍 بخاطر تمام سیگارایی که کشیدم ناموسا دمت گرم😍😂😂😂😂

خدا: ابله ...سیگار نکش ...نمیخام سپاسگذاریتو اصن اگه اینطوره😐💔🙄😂

من: بابا مشتی تهش میخام بمیرم بزا لذت ببرم دیه عه😐

خدا : تو فک کردی همین جا مردی و تمام؟! 😂😂😂نه عزیز من....مردم در این دنیا در خابند ‌‌‌‌...وقتی که بمیرند بیدار میشوند :)

من: عالی بود:) ...اصن زیادی جملت سنگین بود ...باید سیگار بکشم😂😐💔

خدا: باش حالا تو بکش ...اون دنیا حسابت میرسم😐😂😂😂😂😂

من: مشتی دیگه ناموسا این دنیا برامون عین دو تا جهنمه....بس کن...جان عزیزت ولمون کن😂😂

خدا: کجاشو دیدی حالا 😐😐😐🙄😂

من: باشه ...پس اینطوریه؟! بچرخ تا بچرخیم😈

بازی آغاز شده است.....😈🖤😌

خدا: د آخه تو مگه شرلوکی😂😂😂فاز برمیداری واس واس من بچه

من: خدایا واقعا ازت ممنونم که فازمو خراب کردی🙄⁦☹️⁩😐😐😐😐😐😐😐😐

خدا: دهنت سرویس پسر تو چقدر حرف میزنی😂😐

من: اینا رو تو دنیای واقعی به هیچکس نمیتونم بگم....چرا اینجا نگم :)

خدا: خوبه که واقعا کم حرفی ..چون میزدی دهن بقیه رم سرویس می کردی😐😂😂😂😂

من:الحق که خدایی😍😐😐😐😐😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

خدا:🖤😂😂😂😂😂

.

.

.

.

اقا من انقد خدا رو دوست دارم که حاظرم براش بمیرم😍😍😍🖤

خدا: ناموسا زر نزن😂😂😂شخم مردنو نداری امیر....نداری😂😂😂😂

من تو رو واس مرگ نیافریدم ...شاید بعدا😂😐

من: بعدا میشه بگی کی ؟!😂😂😂

خدا: میتونه یه ساعت بعد باشه...میتونه نهصد سال طول بکشه 😂😂

من: ناموسا قضیه نوح جدیه😐😂...

آها یه سوال اونوخت بیشتر از نوحم کسی عمر کرده

خدا: شگفتا که جواب جنتی است😂😂😂😂

من😐😂😂😂😂😂شگفتیدم خدایا تو هم بلدی؟! 😍😂

خدا معلومه بچه جان🖤😂پس فک کردی اون دیالوگی که میگفت خدا حس شوخ طبیعی عجیبی داره برا چی بود؟! 😐😐😂😂

من: آقا😍😍😍🤣اصن فیلم بینم که هستی ...یعتی ته جذابیتی🖤😂😍...بزن ما رو بکش‌‌...بریم با هم تو بهشت شرلوک ببینیم😍

خدا: اولا بی ادب😐این چی حرفیه که میگی بزن ما رو بکش😐مگه من دستم خالیه ...کلی پرونده رو دستمه و کلی صحنه است که دارم تماشاشو از دست میدم😂😂😂😂😐 دوما تو که بهشتی نیستی حاج امیر ...بیخود دلتو صابون نزن😈😂😂

من: ناموسا دمت گرم😂😂😂یعنی من میتونم اون دنیا هم کل آشناهامو به جز پدر مادرم ببینم؟! 😐😂😂😂😂😂😂😂💔

خدا: جملت سنگین بود امیر .‌...سیگار داری😂😂😂😂😂😂😂

من:عاشقتم 😂😂😂😂😍😍😍😍

خدا: من بیشتر🖤🤣⁦❤️⁩

من : ناموسا چرا انقد حس میکنم واقعی هستی که واقعا دارم باهات حرف میزنم😍💔😂

خدا: چون منم واقعا دارم باهات حرف میزنم 🖤جوابامو بهت الهام میکنم😂😂😂😂😂

من: به جون مادرم که خیلی دوسش دارم....و به خودت قسم حس می کنم دارم باهات واقعا حرف میزنم⁦❤️⁩😍😂

خدا: خب ابله😐منم دقیقا همینجام😂😂😂⁦❤️⁩ جون مادرتم قسم نخور بچه😐😶

من: ببخشید ...واقعا حسم واقعی بود😍😂

خدا: بقول یکی شاید طبیعی باشه ولی شاید واقعی نیست؟! 

من: نه من اطمینان‌ دارم...من زیاد به احساسات کار ندارم ...من با ذهنم حتی احساس میکنم😐😂...اما این یکی رو با قلبم احساس کردم😍 باورم نمیشه...هنوزم قلبم داره میتپه⁦❤️⁩

خدا: این صحنه رو از یاد نبر ...⁦❤️⁩

خدا: ناموسا بسه سکته میکنیا ...حس روانی بودن بهت دست میده😂😂😂

من: آره به مولا حس میکنم تنم بی حسه...حس میکنم تو همین جا نشستی و ترسناکه😶🖤

خدا: شایدم جنه😶😂😂😂😂😂😂😂

من: ناموسا اینطوری نگو 💔😐خودت میدونی که چقدر میترسم😂😂😂😂😂😂

خدا: هوم بالاخره حرفی از ترس شد😂😂

من : به مولا دارم سکته می کنم حتی نمیتونم بس کنم ...💔😲

خدا: آروم باش ...به خودت مسلط باش🖤

من : شب به خوشی🖤

خدا: بنده ام نترس و هرگاه ترسیدی بدان من در کمینم😂😂😂😂😂😂😂🖤

من😐😐😐😐😐😐😐😐🖤💔

خدا: شوخی کردم بخاب دیگه عه😐😂

من😂😂😂😂😂

من😐😐😐😐😐

من🤣🤣🤣🤣🤣🤣

 ______________________________

هوم آره....باید بیشتر راجع به این مقوله و حتی مقوله های دیگه بنویسم 

باید بیشتر مطالعه کنم

بیشتر مشاهده کنم

بیشتر فکر کنم

مسائل بیشتری رو حل کنم و روشون فک کنم

راجع به پروژه های خاصم هم تلاش کنم

و بیشتر با کسایی که دوسشون دارم وقت بزارم

و سرگرمی های بیشتر ی پیدا کنم :)

و بیشتر بخندم :)

مگر چم زندگانی جز این چیست؟!

:))))ناموسا 

چم =معنی :) 

_________________________________

#ترس

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۵/۰۲
MR___MOSTER😈🖤

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی